از این تیر ... تا آن تیر ...
تا آن تیر
قد کشیده ام
و این کپه ی کوچک شنی
روز به روز
بزرگ تر می شود
حالا این بالا
نمی دانم
برج میلاد است
یا ماه موت
وای که چه لذتی دارد
حس بی وزنی...
تا آن تیر
قد کشیده ام
و این کپه ی کوچک شنی
روز به روز
بزرگ تر می شود
حالا این بالا
نمی دانم
برج میلاد است
یا ماه موت
وای که چه لذتی دارد
حس بی وزنی...
اگه خاک من از دست بره جایی ندارم
...............................................................................
* بخشهایی از ترانه ی ماندگار ایران ایران با صدای زنده یاد مازیار
پی نوشت: مازیار (عبدالرضا کیانی نژاد) در یکم تیرماه ۱۳۳۱ در زادگاهش بابل پا به جهان هستی گذاشت در نوجوانی استعداد شگرفش را در زمینه خواندن نشان داده ، کار حرفه ای خود را از اردوی جوانان رامسر تجربه کرد.

صدای استثنائی او در سال ۱۳۵۲ کشف و اولین ترانه اش با نام آرزوهای فردا به بازار هنر عرضه شد. آخرین ترانه وی ایران ایران بود که در سال ۱۳۵۷ اجرا شد. وی در سحر گاه شانزدهم فروردین ۱۳۷۶ دیده از جهان فرو بست.

برگزاري همايشهاي بينالمللي، مشهد را به قطب علمي تبديل ميكند
سید محمد باقر برقعی مدرس، پژوهشگر زبان شناسي و علوم ديني گفت: برگزاري همايشهاي بينالمللي، مشهد را به عنوان يك قطب علمي در جهان معرفي ميكند.
به گزارش پايگاه اطلاعرساني آستان قدس رضوي، سيدمحمد باقر برقعي در همايش بينالمللي مطالعات بين رشتهاي ترجمه كه از سوي دانشگاه بينالمللي امام رضا(ع) برگزار شد، در خصوص ارائه مقاله «بررسي سازماندهي آغازه-پايانه در ترجمه انگليسي قرآن كريم» افزود: اين مقاله در چارچوب تحليل گفتمان و حوزهاي كه به آن ساخت اطلاع ميگوييم، ارائه شده است.
وي با اشاره به سر فصلهاي ارائه شده در اين مقاله گفت: تعاريف ساخت اطلاع، اطلاع نو و اطلاع كهنه، آغازه-پايانه، تحليل ترجمه برمبناي ساخت اطلاعي و تحليل ترجمه انگليسي قرآن كريم از دستاوردهاي اين مقاله است.
سيد محمد باقر برقعي مدرس، دانشجوي دكتراي زبان شناسي در تهران اذعان داشت: قرآن ويژگيهاي سبکی خاصي دارد و صرف انتقال معنا نميتواند ماهيت زيبايي شناختي قرآن را انتقال دهد.
وي در ادامه اظهار كرد: استفاده از مباحث تحليل گفتمان به ويژه ساخت اطلاع در ترجمه قرآن ميتواند در ارائه بهتر ويژگيهاي ساختاري قرآن به ما كمك كند و به علاوه در نظر گرفتن ساخت اطلاع در ترجمه، معاني ضمني و تأكيدي ناشي از ساختار منحصر به فرد قرآن را انتقال می دهد.
اين پژوهشگر در ادامه اذعان كرد: در واقع اين مقاله بخشي از پژوهشي وسيعتر بوده كه در آن براي پژوهش، معيارهاي مختلفي در نظر گرفته شده است، كه در اين مقاله فقط به يك معيار يعني سازمان دهي آغازه-پايانه ميپردازيم.
برقعي مدرس در زمينه مقوله سازماندهي آغازه-پايانه گفت: اين مقوله معياري است كه نشان دهنده انسجام و پيوستگي متني است؛ بنابراين رعايت نكردن آن در ترجمه، انسجام دروني قرآن رابه خوبي انتقال نخواهد داد.
وي سطح كيفي اين همايش را بينظير خواند و عنوان كرد، ارائه مقالات، كميته علمي همايش و سطح برگزاري آن بسيار مناسب است و از مسئولان برگزاري اين همايش خواست اين همايش را همه ساله به صورت گسترده برگزار كنند.
April 30 - May 2, 2013 / Imam Reza International University, Mashhad, Iran
Pardisan International Hotel
Day Two (May 1), Hall B
17-17:30
Analysis of Theme-Rheme Arrangement in English Translation of the Holy Qur’an
Seyyed Mohammad Bagher Borghei Modarres
تو شیراز نگاه من ... بهار و سعدی و کافه
توی تهران قلب تو ... یکی لب هامو می بافه*
...............................................
* از ترانه فیلم کوتاه از آلبوم جدید خاطرات مبهم، رضا یزدانی
چشام شده یه کاسه خون
امون از این دل پریشون
بازم داره بارون میباره ...
http://tahlilegofteman.blogfa.com
.bmp)
و نه به هیچ چیز دیگری
با تمام وجود
التماست می کنم
وجود داشته باش
و حال کسانی رو که مثل من فکر نمی کنند بگیر...
غباری که از تو نشسته روی قلبم*
بارون چیه، سیل نمیتونه بشوره
زخم که نه، جدایی از تو دلخراشه،
یاد تو مثل خوره، مثل بوف کوره...
.................................................
*از اون دسته شعرهاییست که دوست داشتم من شاعرش بودم...
سلام
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است
اما تو لااقل
حتی هر وهله
گاهی
هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست
راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانه ای خریدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار ... هی بخند
بیپرده بگویمت: چیزی نمانده است
من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟
نه ریرا جان! نامهام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه
از نو برایت مینویسم
حال همه ما خوب است اما تو باور نکن...
سید علی صالحی
به ماندگاری عشق
پیش...
پیش...
هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم، تا هر دو دروغ گفته باشیم
یعنی بهار هم می آید...
از این تیر
تا آن تیر
قد کشیده ام
و این کپه ی کوچک شنی
روز به روز
بزرگ تر می شود
حالا این بالا
نمی دانم
برج میلاد است
یا ماه موت
وای که چه لذتی دارد
حس بی وزنی...
چشم من نمی شنوه
آخدا...
دو تا سمعک واسه چشمام
دو تا عینک واسه گوش
می دونی فرقی نداره
گوش من یا چشم تو
یه صدا فقط میاد،
صدای دل که بد شکست...
(همینی که هست)
انگاری دلت گرفته
آخدا!
عیبی نداره
گوش نکن یا که نبین...
تو فقط گریه بکن،
گریه بکن تا که بباره آسمون
که بباره چشم من یا بغره گوش اون
تا بفهمه دل تو،
تا صدامون برسه به آسمون...
آخدا
دو تا سمعک واسه چشمام
دو تا عینک واسه گوش
آخدا...
دو تا سمعک واسه چشمام
دو تا عینک واسه گوش
آخدا...
دو تا سمعک واسه چشمام
دو تا عینک واسه گوش...
.....................................................................
* ترانه ی آهنگ "آخدا" از حمید حامی
تو نیستی
جمعه اومد
تو نیستی
کی ببینمت؟
کی میای؟
لا اقل بگو کجایی...
بگو هستی
شاید دلم آروم بگیره...
باران باشد
یک خیابان بی انتها باشد
به دنیا می گویم خداحافظ...
...
...
...
می بینم که سوسپانسیون - یا همون تعلیق- مغز خواننده زده بالا و الانه که مونیتورو خورد کنه... خواستم یکمی قضیه رو جیمز باندی کنم ولی نشد... خلاص اش کنم... اوضاع از این قرار بود که من یه بوهایی برده بودم ولی این قدر مطمئن نبودم... یه ایمیلای عجیب و غریبی گهگاه به دستم می رسید... بعضیاش تعریف و تمجید و بعضی هم ...
آقا عجب چیزیه این گوگل گوگولی مگولی...! بعد از اینکه یه سری اتفاقای مشکوک دیگه ام افتاد به ذهنم رسید اسمم رو تو گوگل گوگولی مگولی سرچ - یا همون جستجو - کنم...
دیگه تعلیق داستان خیلی زیاد شد... برم سر اصل مطلب... متوجه شدم یه دوست خوش ذوقی لطف کرده و با اسم ما و عکس ما و ایمیل ما و ... زحمت کشیده یه وبلاگ تقلبی عین ماله خودمون درست کرده... خدائیش شعرای قشنگی هم گذاشته توش... اما خواستم با این یادداشت بگم غیر از این سه تا وبلاگ (دیالوگ-پنجره ای به گندم زار-تقصیر قطار نیست) اگه وبلاگی به اسم من دیدید مربوط به من نیست و مواضع درج شده توی اون وبلاگ ها مواضع فرد دیگری غیر از بنده است... از همه ی دوستانی که به اون وبلاگ کذایی رفتن و اون حرفا رو خوندن و اینا تقاضا می شود همه رو از تو ذهنتون دیلیت کنید...
خدانگهدار...
گر بر ستم قرون بر آشفت... حسین
بیداری ما خواست به خون خفت حسین
آنجا که زبان محرم اسرار نبود
با لهجه خون سر مگو گفت حسین
عاشورایی باشید
به ريتم ريزش برگ و
صدای خش خش مرگ
می خندم و به رقص تند دانه های سرد تگرگ
شاخه ی خشک درخت
اشاره کرده به پايين به کپه ای از برگ
که به کوری چشم حسود
اسفند دود می کنند...
و دست لخت درخت
برای دادن عیدی به بچه ها باز است ...
آنطرف تر انگار
صدای گريه ی طفلی به گوش می آيد
و غنچه ای زيبا
کنار آجر لق حياط روئيده ...
پاييز ۸۶
چه زمستان سردی است
امسال
مثل فردا
که یخبندان می شود
و همه ی دایناسورها می میرند
با مغزهای کوچکتر از کله هاشان
در انتظار نامه ای
که تابستان بنویسد...
تابستان پارسال
که هرگز نمی آید
حالا هر سال
شبانه روز بلند تر می شود
و رنج هر روزه
وقتی ژولیت برای رومئو
دادخواست صدور گواهی عدم امکان سازش می نویسد
رومئو زهر هم که بنوشد
تراژدی نخواهد شد...
یک عمر غریب شهر خود ماند علی
وقتی که شکافت فرق او در محراب
گفتند: مگر نماز می خواند علی؟
زیر نور تو
تا سحر
انتظار می کشند
اگر تو نبودی
اگر آن ستاره ی کوچک پر نور نبود
از چراغ قوه های کهربایی ما چه بر می آمد؟
تو باشی می رسیم...
برف انبار ـ ۵ شهریور ماه ۸۹
..........................................................................................................
هر آنچه حس می کنم
ترجمه می شود
و تو می خوانی
گاهی مجبورم
چند کلمه ای اضافه کنم
مرا ببخش به خاطر پر گویی ام
آخر گاهی کلمه
آنقدر ها هم گنجایش ندارد...
..........................................................................................................
از این تیر
تا آن تیر
قد کشیده ام
و این کپه ی کوچک شنی
روز به روز
بزرگ تر می شود
حالا این بالا
نمی دانم
برج میلاد است
یا ماه موت
وای که چه لذتی دارد
حس بی وزنی...
کاش این بار هم رفرنس یادتان می ماند...
ماه رمضان امسال هم مثل هر سال در شرایطی آغاز شد که حرف و حدیث هایی در باره ی اجرای برنامه های این ماه در صدا وسیما به گوش می رسید. برخی صحبت از حضور فرزاد حسنی کردند و برخی دیگر هم اجرای احسان علی خانی رو به چالش کشیدند. اما به هر تقدیر هیچ کدوم از این دو امسال در برنامه های سیما حضور ندارند و این عدم حضور برنامه ی پیش از افطار رو با اجرای چهره ای نه چندان محبوب - حداقل در عرصه ی اجرا- به برنامه ای کاملا کسل کننده و کم بیننده تبدیل کرده. اما علاوه بر این کسادی برنامه های پیش از افطار که اتفاقا با بی حالی روزه داران پس از یک ماراتن روزه داری طاقت فرسا همراه شده برنامه سحر با اجرای فرزاد جمشیدی نیز امسال با مسائلی همراه بود که ذهن برخی رو مشغول کرده بود.

ساعت هم
گرچه چوبی است
ای کاش
تلفن به فکر دلم بود
لا اقل
زنگ هم نمی زند
با دود می توانست
صدایم کند
حالا دیگر
همه ی کبوتر ها
از من می گریزند
بسکه پاهایشان را جستجو کردم
در انتظار نامه ای...
..........................................................................................................
زندگی زیباست
مثل یک صدف
سفید
و گاهی در بسته...
صدف من
اما باز است
یک طرفش
ای کاش
بچه بودم
آخر انگشت کوچکم بزرگ شده
دیگر نمی توانم بفهمم
پر است یا خالی
صدف حلزونی زندگی ام...
که آفتاب از روبرو می آید
و تو هم ...
نمی توانم نگاهت کنم
نه به خاطر آفتاب
که به خاطر چشمانت
و اینکه چرا
تمام شب یلدا
حتی یک لحظه ام پیش تو نبودم
ظهرهای تابستان
که آفتاب مستقیم
روی سرم می تابد
عرق از سر و رویم می بارد
اما نه به خاطر آفتاب
که به خاطر چشمانت
و شرم از اینکه چرا
تمام روز کار می کنم
وای که چه طولانی است
روزهای گرم تابستان...
..........................................................................................................
شعر این است که شب باشد و تو
با صدای بم و با چشم پف آلود
مرا صدا کنی
شعر این است بگویی که بهشت
یعنی شب
یعنی من و تو با هم
...
من و تو با هم
یعنی شب
یعنی شعرهایم دیگر
روی سکوی کنار پنجره
به فراموشی
با باد پریدن
تا رسیدن به فراموشی و خاموشی
هرگز...
شب یعنی خواب
یعنی خاموشی
یعنی د...
روی زمین دیدم
روبان قرمز را
برداشتم
صد بار بوییدم
پیراهنم... دستم؛
بوی گلی می داد
یادم نمی آمد چرا
ناچار پرسیدم
روبان یک گل بود
در دست یک عاشق
آنجا چه می کرده؟
من هم نفهمیدم...